آغاز گلابتون…

آغاز گلابتون…

«خانه‌ای در همین حوالی به فروش می‌رسد؛ برای هماهنگی بیشتر با شماره… تماس بگیرید»
با کمی تغییر، چنین جمله ای، بر دیواری نقش بسته بود.
خانه‌ای کاهگلی، در بافت قدیم یزد، صدایم می‌زد…
رفتم و دیدمش… دست نخورده بود… نه دیواری آجری شده بود، نه در و پنجره ای فلزی…
همانطور که بود رها شده بود…
فقط سقف مطبخ فرو ریخته بود…
و الباقی، پا برجا… تن به خورشید داده بود.
رفتم و خانه‌های دیگری هم دیدم…
اما گلابتون جانم بود که صدایم می‌زد…
با همان دیوارهای ساده و بی‌ریا

4 thoughts on “آغاز گلابتون…

دیدگاهتان را بنویسید